loading...
**ندیـــــــمـ عکس طنز-موزیک-متن خنده دار- معرفی گوشی -ترول! اخر خنده
همدم بازدید : 38 چهارشنبه 09 مرداد 1392 نظرات (0)

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم پس از یک جستجوی نقره ایی در کوچه های آبی احساس تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی: دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت حریم چشمهایم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم نمیدانم چرا رفتی؟ نمیدانم چرا شاید خطا کردم و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمیدانم کجا؟تا کی؟برای چه؟ ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه میبارید و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمیداشت تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد کسی حس کرد من بی تو تمام هستیم از دست خواهد رفت و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد و من با آنکه میدانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد! ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد و بعد از اینهمه طوفان و وهم و پرسش و تردید کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت: تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل نمیدانم چرا؟ شاید به رسم پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

همدم بازدید : 35 چهارشنبه 09 مرداد 1392 نظرات (0)

اتل متل یه تابوت          یه تابوتِ شکسته

یه قلبِ زخم خورده          یه دستِ پینه بسته

***

اتل متل یه بابا ...            تو بهتِ کوچه ها مُرد

یه قاصدک خبر داد            گُلِ زمونه پژمرد

***

اتل متل یه دختر           یه بغضِ سردِ خاموش

یه آلبومِ پر از عکس          یه خاطره در آغوش

***

اتل متل بهانه                 بهانه های واهی

گریه ی از تهِ دل              خنده ی اشتباهی

***

اتل متل چه سالی            اتل متل چه روزی

چه دردِ جان گدازی            چه آهِ سینه سوزی

***

اتل متل تموم شد              ترانه بی صدا بود

من موندم و یه بابا             اونم پیشِ خدا بود

 

همدم بازدید : 32 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)

 

اس ام اس كردی


 

 

روژانی ژینم به بی تو تاله هه ر لایه ک ده چم توم له خیاله گه رچی لیم دوری زور چاک بزانه سلامتی تو بو من ژیانه
معنی:روزهای زندگیم بدون تو تلخه هر کجا که میرم تو در فکرمی هرچند که ازم دوری ولی اینو بدون سلامتی تو برای من زندگیه

 

دوایین روژی مانگی رمضان
مانگیک پیروزه بو موسمانان
یا هر روژت ئاواجشن بی
جشن رمضان له تو پیروز بی
فارسی
اخرین روز ماه رمضان
روزیست مبارک برای مسلمانان
خدا کنه هر روزت اینطور جشن باشه
جشن رمضان برای تو مبارک باشه

 

 
 

من بۆ پێکەنینی ئەو دەمردم ،
ئەو بەمردنی من پێدەکەنی...
ترجمه پست کُردی به فارسی:
من برای خنده هاش میمردم :)
اون به مرگ من میخندید!! :'(

فرستنده : BANEH ♥♫ MUSIC

 
 

دیسان روژ جژنه ام جار رمضان
مانگیک میوان بوین میوانی خواگیان
ام جژنه پیروز له موسلمانکان
به تایبت له تواو کرد زمانه کان
فارسی
دوباره روز جشن است و این با جشن رمضان
یک ماه مهمان بودیم مهمان خداوند
این
جشن تبریک به همه مسمانان
به خصوص تمام کرد زبان ها

فرستنده : حامد

 
 

یا خوا زو بیتو با ماچیکت کم
هر کاتی تو نیت من وخته سو کم
تو هر هین منی نه وک بردی شا
وک تاجی سری پاوشای بی هوتا
فارسی
خداکنه که زود برگردی که ببوسمت
هر وقت که تو نیستی من میمیرم
تو مال منی اما نه مثل برده ی پادشاه
مثل تاج سر پادشاه بی همتا

فرستنده : حامد

 
 

بۆ ئه‌وه‌نده‌ شه‌یدای خۆت کردم ...
که‌ ده‌تزانی ڕۆژێک دادێت هه‌ر جێم ده‌هێڵی ...

معنی :

چرا من رو اینجوری شیدا و عاشق خودت کردی؟
که میدانستی روزی تنهام میذاری!!

فرستنده : BANEH ♥♫ MUSIC

 
 

به هار به بي گول جوانی زور که مه/ بولبولیش بی گول دلی پرخه مه/هاوره وه کو تو له دونیا که مه/دیدارت بو من خوشترین ده مه
معنی:بهار بدون گل زیبایی نداره/بلبل هم بدون گل دلش پر از غمه/دوستی مثل تو در این دنیا کمه/دیدنت برای من بهترین لحظه است

فرستنده : goole namak

 
 

شه‌ويك فريشته‌ و شه‌ويك ره‌ش پۆشم
شه‌ويك له‌ش ساغ و شه‌ويك نه‌خۆشم
شه‌ويك وريام و شه‌ويك سه‌رخۆشم
ئه‌گه‌ر يه‌ك سه‌عات خۆشي ببينم
ئه‌بي تا يه‌ك سال خه‌فه‌ت بنۆشم

معنی:

یک شب فرشته و یک شب سیاه پوشم
یک شب سالم و یک شب مریض و ناخوشم
یک شب هوشیار و یک شب خمارم
اگر یک ساعت توی خوشی باشم
باید تا یک سال غمو غصه بنوشم

===ஜ۩۞۩ஜ===
صـرفـا جهت اطلاع!!
BANEH ♥♫ MUSIC

فرستنده : BANEH ♥♫ MUSIC

 
 

ئاوا بهاره گول سر در ده ینی
به لام گولی من به خاک اسپه ری
معنی:
دوباره بهار اومد و گلها از خاک سرشون اوردن بیرون
اما گل من به خاک سپرده میشه!!

فرستنده : BANEH ♥♫ MUSIC

ره نگه بله ی دوره بیرم ناکا
به لام دوری قه ت من و تو له یک ناکا
هاوری وه فادار وهک گولیک وایه
هه رچه ند بونی که ی کوتایی نایه




میگی ازم دوره به یادم نیست
ولی دوری هیچوقت من وتورو از هم جدا نمیکنه
دوست وفادار مثل یه گل میمونه
هرچقدر بوش کنی تمومی نداره

فرستنده : شکننده

 
 

هه‌موو ته‌مه‌نم
له‌ژێر بارانا بم. پاك
نابمه‌وه‌ له‌ بێ‌ وه‌فایی‌ تۆ.!

معنی:

همه عمرم رو هم زیر باروون بمونم
پاک نمیشم از وجودم بی وفایی تو

فرستنده : BANEH ♥♫ MUSIC

 
 

ڕێگه‌ی ئه‌شق زۆر تاریكه‌
شاره‌زا نه‌بێ لێی ون ئه‌بی
گه‌ر نه‌توانی ڕوناكی كه‌یت
چاكتر وایه‌ ئاشق نه‌بی ..!

معنی:

راه عشق خیلی تاریکه
باید حواست باشه گم نشی
اگه بلد نیستی روشنایی ببخشی
پس بهتر عاشق نشی

فرستنده : BANEH ♥♫ MUSIC

 
 

تمام ایلام ژیر و بان کردم
گیشت رفیقل گن و خاص کردم/
گیشتیان یک یک جای خویان دیرن
ولی هیچ کامیان خویی خوه ت نیرن

فرستنده : بهارک

له‌م چـه‌ند کاته‌ی کــه‌ لێم دووری
ته‌نهـا چرکـه‌یه‌ك تــۆم بیــرچوو
ئه‌و چرکه‌یه‌ش تابــلۆیه‌ك خه‌یاڵــی بردم
که‌ زۆر شێــوه‌ی له‌تــۆئه‌چوو

معنی:

تو این چند وقتی که ازم دوری
تنها چند لحظه کوتاه از یاد تو غافل شدم
اون یه لحظه هم یه عکسی دیدم خیالم رو پیش خودش برد
که خیلی شبیه تو بود.

فرستنده : BANEH ♥♫ MUSIC

 
 

♥هەر كاتێ يـــادت ئەکەم دڵـــم بڕ ئەبێ له گريــــان
♥جـاران له مــردن ئـەترسام بەلام ئيستا له دابــــڕان

معنی:

هر موقع یادت میکنم دلم پر میشه از گریه
قبلا از مرگ میترسیدم الان از زخمی شدن و طعنه زدن

فرستنده : BANEH ♥♫ MUSIC
 
 
 
aso
همدم بازدید : 16 جمعه 04 مرداد 1392 نظرات (0)


یک روز اموزگار از دانش اموزانی که در کلاس بودند پرسید ایا میتوانید راهی غیر تکراری برای بیان عشق بیان کنید
برخی دانش اموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را بیان میکنن و برخی دادن گل وخدیه و حرف های دلنشین را راه بیان عشق عنوان کردند.
شماری دیگر هم گفتند با هم بودن در تحمل رنجها ولذت بردن از خوشبختی را راه بیان عشق بیان کردند
در ان بین پسری برخواست و پیش از اینکه شیوه ذلخواه خود را برای بیان عشق بیان کند  داستان کوتاهی بیان کرد
یک روز زن وشوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند .انان وقتی به بالای تپه رسیدند در جامیخکوب شدند یک قلاده ببر بزرگ جلوی زن وشوهر ایستاده بود و به انان خیره شده بود شوهر تفنگ شکاری به همراه نداشت ودیگر راهی برای فرار نبود رنگ صورت زن وشوهر پریده بود در مقابل ببر جرات کوچکترین حرکتی نداشتند ببر ارام به طرف انان حرکت کرد همان لحظه مرد زیست شناس فرار کرد وهمسرش را تنها گذاشت بلا فاصله ببر به سمت شوهر دوید وچند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسیدببر رفت وزن زنده ماندداستان به اینجا که رسید دانش اموزان شروع به محکوم کردن ان مرد کردند راوی پرسید اما ایا میدانید ان مرد در لحظه های اخر زندگیش چه فریاد میزد؟
بچه ها حدس زدندحتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد نه اخرین حرف مرد این بود که عزیزم تو بهترین مونسم بودیاز پسرمان خوب محافظت کن وبگو پدرت همیشه عاشقت بود قطره های بلورین اشک صورتش را خیس کرده بود که ادامه داد همه زیست شناسان میدانند که ببر فقط به کسی حمله میکند که حرکتی انجام دهد پدر من در ان لحظه وحشتناک با فدا کردن جانش پیش  مرگ مادرم شد وجانش را نجات داد این صادقانه ترین وبی ریا ترین راه برای بیان عشق خود به مادرم بود.
پایان
یه نظر شما بهترین راه برای بیان عشق چیه؟؟؟؟

همدم بازدید : 19 جمعه 04 مرداد 1392 نظرات (0)

از لحظه ای که تو یکی از اتاقهای بیمارستان بستری شده بودم زن وشوهری  در تخت روبه روی من مناقشه ی بی پایانی را ادامه میدادند.
زن میخواست از بیمارستان مرخص شود وشوهرش می خواست که او همانجا بماند.
از حرف های پرستار متوجه شدم که زن یک توموردارد  و حالش بسیار وخیم است در بین مناقشه دو نفر کم کم با وضعیت زندگیشان اشنا شدم .
یک خانواده روستایی ساده بودند که دو بچه داشتند دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس میخواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک شش گوسفند ویک گاو است.
در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ میزد.
صدای مرد خیلی بلند بود وبا انکه در اتاق بیماران بسته بود اما صدایش به وضوح شنیده می شدموضوع همیشگی مکالمه ی تلفنی مرد باپسرش هیچ فرقی نمیکرد.

چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام جراحی زن اماده کردند زن پیش از انکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت در حالی که گریه میکرد گفت:اما من احساس کردم که چهر ه اش کمی در هم رفت .
بعد از گذشت 10 ساعت پرستاران زن بی حس وحرکت را به اتاق رساندند عمل موفقیت امیز بود ومرد از خوشحالی سر از پا نمیشناخت و وقتی همه چیز رو به راه شد بیرون رفت وشب دیر وقت به بیمارستان بر گشت مرد ان شب مثل شبهای گذشته به خانه زنگ نزدفقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق در تماشای او شدکه هنوز بی هوش بود
صبح روز بعد زن به هوش امد با ان که هنوز نمی توانست حرف بزند اما وضعیتش خوب بود .
از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند دوباره جر وبحث شروع شد .زن میخواست از بیمارستان مرخص شود ولی مرد میخواست همون جا بماند.
همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد هر شب مرد به خانه زنگ میزد همان صدای بلند وهمان حرف های تکراری
روزی در راهرو قدم میزدم ووقتی از کنار مرد می گذشتم داشت میگفت گاو وگوسفند هاچطورند ؟یادتان نرود به انها برسید حال مادر به زودی خوب میشود ومابر می گردیم
نگاهم به او افتاد ناگهان دیدم که اصلا کارت ی داخل دستگاه نیست .مرد در حالی که اشاره کرد ساکت بمانم حرفش را ادامه دادتا مکالمه تمام شد بعد اهسته به من گفت خواهش میکنم به همسرم چیزی نگو .گاو وگوسفند ها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام برای این که نگران اینده مان نشود دارم با تلفن حرف میزنم
در ان لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود
از رفتار این زن وشوهر و عشق مخصوصی که بینشان بود تکان خوردم.
عشقی حقیقی که نیاز به بازی های رمانتیک وگل سرخ وسوگند نداشت اما قلب دو نفر راگرم میکرد.
پایان

همدم بازدید : 14 سه شنبه 01 مرداد 1392 نظرات (0)

مادر

دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب می‌گشتم.
که مامان صدا زد امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر.
اصلا حوصله نداشتم گفتم من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت خوب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم. گفتم چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت می‌دونی که بابا نون لواش دوست نداره.
گفتم صف سنگگ شلوغه. اگه نون می‌خواهید لواش می‌خرم. مامان اصرار کرد سنگک بخر، قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت بس کن تنبلی نکن مامان حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا.


این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم. دیروز هم کلی برای خرید بیرون از خونه علاف شده بودم. داد زدم من اصلا نونوایی نمیرم. هر کاری می‌خوای بکن!
داشتم فکر می‌کردم خواهرم بدون این که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک می‌کنم باز هم باید این حرف و کنایه‌ها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور میشه به جای نون برنج درسته کنه. این طوری بهترم هست. با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی می‌افتم رو دنده لج و اصلا قبول نمی‌کنم. اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلا انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خسته‌اش کرده بود. اصلا حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. راستش پشیمون شدم. کاش اصلا با مامان جر و بحث نکرده بودم و خودم رفته بودم. هنوز هم فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمی‌کرد.
سعی کردم خودم رو بزنم به بی‌خیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصبابم خورد بود. یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مامان مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود. دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خورد می‌کرد. نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که می‌اومدم تصادف شده بود. مردم می‌گفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود.
گفتم نفهمیدی کی بود؟
گفت من اصلا جلو نرفتم.
دیگه خیلی نگران شدم. یاد خواب دیشبم افتادم. فکرم تا کجاها رفت. سریع لباسامو پوشیدم و راه افتادم دنبال مامان. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم اما تا اونجا یک ساعت راه بود و بعید بود مامان اونجا رفته باشه هر طوری بود تا اونجا رفتم، وقتی رسیدم، نونوایی تعطیل بود. تازه یادم افتاد که اول برج‌ها این نونوایی تعطیله. دلم نمی‌خواست قبول کنم تصادفی که خواهرم می‌گفت به مامان ربط داره. اما انگار چاره‌ای نبود. به خونه برگشتم تا از خواهرم محل تصادف رو دقیق‌تر بپرسم.
دیگه دل تو دلم نبود. با یک عالمه غصه و نگرانی توی راه به مهربونی‌ها و فداکاری‌های مامانم فکر می‌کردم و از شدت حسرت که چرا به حرفش گوش نکردم می‌سوختم. هزار بار با خودم قرار گذاشتم که دیگه این اشتباه رو تکرار نکنم و همیشه به حرف مامانم گوش بدم وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و با تمام نگرانی که داشتم یک زنگ کشدار زدم. منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که داد زد بلد نیستی درست زنگ بزنی …؟

همدم بازدید : 19 دوشنبه 31 تیر 1392 نظرات (0)

اس ام اس انگلیسی جدید و شاخ با ترجمه

Don’t go for looks , they can deceive you
Don’t go for wealth , even that fades away
Go for sumone who makes you smile
Because only a smile makes a dark day seem bright
دنبال نگاه ها نرو ، ممکنه فریبت بدن
دنبال ثروت نرو ، چون حتی ثروت هم یه روزی ناپدید میشه
دنبال کسی برو که باعث میشه لبخند بزنی
چون فقط یه لبخنده که میتونه باعث بشه یه روز خیلی تاریک ، کاملا روشن به نظر بیاد

.

.

.

Love me for a reason , let the reason be love
فقط به یک دلیل دوستم داشته باش : عشق

بقیه اس ام اس ها در ادامه مطلب

درباره ما
Profile Pic
عاغا سلام این وبلاگ متعلق به همتونه ! ما امسال کنکور داشتندیم ! وبلاگ قبلیمونم مث تری بود با اجازتون ! من(یاسر) بهمن(آُسو) پیمان وامیرو... این سه تا نقطه واسه این بود که بقیه عددی نیستن هههههههه خوب دیگه شاد باشین ضمنا این وبلاگ مدیر نداره هممون مدیریم .شوخیدم فعلا چهار تامون میایم بقیه نمیان تهناییم )-:
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 188
  • کل نظرات : 50
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 129
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 169
  • بازدید ماه : 157
  • بازدید سال : 2,305
  • بازدید کلی : 21,803
  • کدهای اختصاصی